کد مطلب:173279 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:137

شهریار بنده نواز
روزی امام حسین علیه السلام به همراه بعضی از یارانش به باغ خود رفت.

در باغ آن حضرت، غلامی به نام صافی باغبانی می كرد.

همین كه نزدیك باغ رسید، غلام را دید كه نشسته و نان می خورد.

امام حسین علیه السلام در كنار یكی از نخل ها و در جایی كه غلام او را نمی دید، نشست و مشاهده كرد كه غلام لقمه نانی را گرفته، نصف آن را جلوی سگ می افكند و نیمه ی دیگر را خود می خورد.

چون از خوردن نان فارغ شد، دست به دعا برداشته و گفت:

الحمد لله رب العالمین اللهم اغفر لی و لسیدی و بارك له كما باركت علی ابویه یا ارحم الراحمین؛

تمام حمد و سپاس مخصوص پروردگار عالمین است. خداوندا! مرا بیامرز و آقایم را بیامرز و بر او خیر و بركت خود را ارزانی دار، همان گونه كه به پدر و مادر او خیر و بركت خود را ارزانی داشته ای، ای مهربان ترین مهربانان!

این رفتار پسندیده ی غلام مورد رضایت و توجه امام علیه السلام قرار گرفت و آن حضرت با خوشحالی از جای خود بلند شده و صدا زد: ای صافی!

غلام با شنیدن صدای آن بزرگوار دستپاچه شده و عرض كرد:

سرورم! ای مولای همه ی اهل ایمان تا روز قیامت! مرا معذور دار چون از حضور شما در باغ مطلع نبودم و شما را ندیدم.

امام علیه السلام فرمود:

ای صافی! تو مرا حلال كن كه من بدون اذن به باغ تو آمدم.

صافی گفت:

این سخن شما نشانه ی بزرگواری، كرامت و آقایی شماست وگرنه، این باغ كه مال شماست.

امام علیه السلام فرمود:

دیدم كه نصف لقمه ی خود را به طرف سگ می انداختی و نصف دیگرش را خود می خوردی؛ چرا چنین


می كردی؟

او پاسخ داد:

در حال خوردن نان، دیدم این حیوان به من نگاه می كند، از او خجالت كشیدم. او سگ شماست كه باغ شما را پاسداری می كند، من هم بنده و غلام شما هستم و هر دو ریزه خوار نعمت شماییم.

با شنیدن این گفتار متین و مؤدبانه، چشمان امام علیه السلام پر از اشك شد و فرمود:

حال كه چنین است، تو را در راه خدا آزادی و هزار دینار به تو بخشیدم.

غلام عرض كرد:

اما من همچنان دوست دارم باز هم در باغ شما خدمت نمایم.



شاها اگر به عرش رسانم سدیر فضل

مملوك آن جنابم و محتاج این درم



گر بركنم دل از تو و بردارم از تو مهر

این مهر بر كه افكنم، این دل كجا برم؟



امام حسین علیه السلام فرمود:

ان الكریم ینبغی له ان یصدق قوله بالفعل؛ البته شایسته است شخص كریم، كردار خویش را با گفتارش هماهنگ نماید.

آیا به تو نگفتم: مرا حلال كن كه بی اجازه به باغت آمدم؟! اكنون كردار خود را با گفتارم هماهنگ می كنم و این باغ را به تو می بخشم.

پس حالا یاران مرا كه این جا آمده اند، میهمان حساب كن و به خاطر من از آنان پذیرایی نما. خداوند متعال تو را در قیامت میهمان كند و بر اخلاق و ادب تو بیش از پیش بیفزاید.

صافی عرض كرد:

حال كه این باغ را به من بخشیدی، من نیز آن را برای اصحاب و شیعیان تو وقف نمودم. [1] .


[1] مستدرك الوسائل، ج 7، ص 193؛ كلمات الامام الحسين عليه السلام، ص 626.